- دیو سار
- بدخو، تندخو
معنی دیو سار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اژدها
سوار اسب سرکش، اسب سوار چابک و تندرو
پرورده دیو، شیطان منش
گیاهی است از تیره بادمجانیان جزو دسته شابیزکها دارای برگهای کامل. گلهایش برنگ سفید و بنفش کم رنگ و قرمز و صورتی و زرد دیده میشود در حدود 70 گونه از این گیاه شناخته شده که همگی در نواحی معتدل و گرم میرویند عوسج عرقد حضض فیل زهرج فیل زهره آسه
دیو مانند، بد خو تند خو، زشت، کسی که اعمال ناشایسته از او سر بزند، شخصی که دیو جامه پوشیده باشد
دیومانند مانند دیو، بدخو، زشت خو، بدکردار، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸)
دیو مانند، (کنا) بدخو، تندخو، زشت
کاتوزی، روحانی
مقام دیو مکان دیو، صحرایی که از آبادی دور باشد، جایگاه خراب خرابه، چراگاه دور دست، سرد سیر
آنکه دیو را مغلوب سازد دیو بند، کسی که او را جن گرفته باشد مصروع
دیوستان دیو خانه
آنکه خلق و خوی دیو دارد
رئیس دیوان، رئیس بزرگ
دیو زاینده زنی که بچه های شیطان صفت زاید، غضب آلود تند خوی
بچه دیو دیو نژاد، اسب قوی هیکل و تیز دو
دیو نژاد، دیو صورت
مرد پیر و سالخورده، تاریک دل، بد نفس
گرد باد، تند دو (اسب) تند رو (شتر)، جنون دیوانگی
یار و یاور و مددکار دین
پرده ایست از موسیقی
ادعا کننده
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
دارای دین و آیین، کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند، متدّین
دگرگون، جور دیگر، طور دیگر، واژگون و سرنگون، منقلب، رنگ دیگر
آنچه بشکل و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزه عمود) گاوسار. گرزی که سرش شبیه بسر گاو باشد: چون زند بر مهره شیران دبوس شصت من چون زند بر گردن گردان عمود گاو سار. (منوچهری)، گرز فریدون که سرش همانند سر گاو بود: فریدون ابا گرزه گاوسار بفرمود کردن برآنجا نگار. (گشتاسب نامه دقیقی)، طویله ای که در پیش سرای برای گاو آماده کنند: بهو گاوسار فراخ
آنچه بصورت میش یا قوچ باشد میش سر
کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین به دین اسلام، متقی، با تقوی
دروغ گو، دروغ پرداز، برای مثال گر حکیمی دروغ سار مباش / با کژ و با دروغ یار مباش (اوحدی - لغت نامه - دروغ سار)
دیواری که در پیش در قلعه و محوطه خانه کشند، پرده ای که در پیش در خانه آویزند، درگاه
درخت پرخار، بوتۀ بزرگ خاردار، عوسج
دیوانه، مصروع
نوعی سرو، درختی بسیار بلند و تناور و با چرب و تندبو و برگ های ساده و پهن که از چوب آن دکل کشتی درست میکنند، صنوبر هندی